دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

وقتی دو نفر با هم ازدواج می کنند، طبیعی است که دوست دارند بیشتر از هم بدانند

و همین مساله باعث می شود تلاش کنند دنیای هم را بیشتر کشف کنند و البته به

آن وارد شوند. با این روند نزدیکی، مرزهای زیادی جابجا می شود. اتفاقی که گاهی

باعث می شود یکی از طرفین احساس خطر کنند؛ احساسی که ممکن است ناشی

از حساسیت زیاد خود او یا زیاده روی طرف مقابلش باشد اما به خاطر پایبندی به

قسم راستشان در مورد صداقت، سعی می کنند جا نزنند.

گاهی این جا نزدن و عقب نکشیدن باعث می شود تمامیت شخصی یکی از طرفین یا

هر دو زیر سوال برود و بعد مدتی رابطه را به جایی ببرد که نباید. بحث در مورد تعریف

حریم خصوصی در زندگی مشترک، حد و حدود آن و البته رابطه داشتن حریم

خصوصی با صداقت، موضوع این شماره ماست.

 

حل شده در وضعیت «ما»

ازدواج ادغام دو فردیت است، مثل واکنش شیمیایی؛ مثلا مولکول کلر با هیدروژن

ترکیب می شود ومی شود هیدروکلراید. بعد از این واکنش شیمیایی، دیگر نه

هیدروژن، هیدروژن باقی می ماند و نه کلر، کلر؛ دیگر هیچ کدام ماهیت قبلی خود را

ندارندت و ماهیت جدیدی پیدا کرده اند. شباهتی که این وضعیت به ازدواج دارد، این ا

ست که ازدواج یک وضعیت جدید درست می کند.

 

بعد از ازدواج، آن پسر دیگر آن پسر سابق نیست و آن دختر هم همینطور. در واقع،

مضاف الهی به این دو نفر اضافه شده که بار و وزن دارد. البته این به معنی آن نیست

که در وضعیت ازدواج، کلا هویت اولیه آدم ها از بین برود. به نظر می رسد باید به این

قاعده تن بدهیم که این رابطه، رابطه ای دارای سه فضاست؛ فضای «من»، فضای

«تو» و فضای «ما».

این فضای من با فضای من قبل از ازدواج کمی فرق می کند. خیلی ها در این زمینه

به اشتباه می افتند که جای توضیح و مثال دارد. من یکسری دوست دارم و ازدواج

میکنم. باید ببینم خود من تا چه حد بعد از ازدواج می توانم با این دوستانم مثل گذشته

ارتباط داشته باشم؟ دنیای من بعد از ازدواج با دنیای من قبل از ازدواج چه تفاوت

هایی پیدا کرده؟ جواب این سوال ها می گوید که قطعا معاشرت هایم با دوستان

تحت تاثیر قرار می گیرد و به طور طبیعی کمتر می شود.

البته به همان میزان هم یکسری دوستان جدید به زندگی من اضافه می شوند که به

تعبیری، با هم هم دنیاتریم. این یعنی ما سنخیت جدیدی پیدا می کنیم که باعث می

شودخود به خود از یکسری آدم ها جدا می شویم و به دسته جدیدی ملحق می

شویم. یک وقت هایی هم هست که ما با آدم های سابق هنوز هم دنیا هستیم و می

توانیم باز با هم مثل سابق معاشرت کنیم اما همسرمان از این وضعیت خوشش نمی آید.

 

این یعنی که این فضا در فضای «منِ» جدید هم می گنجد اما در فضای «ما» مشکل

ساز شده. حالا شاید دلیل همسری که از این قضیه خوشش نمی آید خیلی روشن و

موجه نباشد. به نظر می رسد برای اینکه دچار چنین بی چارچوبی و بی قاعدگی

نشویم. باید رابطه و انتظاراتمان را ببریم در چارچوبی که این موارد در آن رعایت بشود:

۱- وقتی ازدواج می کنی، خودت فارغ از همسرت باید از یکسری آدم ها فاصله بگیری

و با یکسری آدم ها ارتباط برقرار کنی.

۲- یکسری آدم ها هستند که همچنان می توانند در دایره دوستی و رابطه شما بمانند

ولی به نظر می رسد رابطه شان با ازدواج شما مشکل دارد: یعنی ازدواج شما با

رابطه آنها مشکل دارد. در مورد این دسته باید گفت و گو کرد. اگر نتیجه موضوع بی

منطقی باشد، باید بی خیال ماجرا شد، چون این داستان ته ندارد. آدمی که بی

منطق یا سلطه گر است، در بقیه موارد زندگی هم همینطوری است ولی اگر یک

منطق و نگرانی سالمی وجود دارد، باید به نتیجه مسالمت آمیزی در مورد آن رسید.

نگیر، نمی توانی پس بدهی

فضای شخصی «او»، فضای شخصی و خصوصی اوست. باید به سلیقه «او» احترام

گذاشت و برای فردیتش حق و حقوق قائل شد. او موسیقی پاپ دوست دارد و من

موسیقی سنتی. باید «ما»ی موجود در تفکر هر کدام از ما آنقدر غلیظ باشد که این

«من» ها دردسر نشوند.

این «ما» هم البته طول می کشد تا ساخته شود؛ یعنی اینطور نیست که ما با یکی

ازدواج کنیم و این «ما» محقق بشود. «ما»ی سال اول ازدواج خیلی مای شکننده،

ظریف و کلیشه ای است. بد هم نیست. آدم ها از همین کلیشه راه خودشان را پیدا

می کنند. همیشه یک نسبت پویایی بین این سه فضا وجود دارد؛ بعد هم یک

هوشمندی باید در این فضا وجود داشته باشد. هیچ کس نباید فضای شخصی

همسرش را از او بگیرد. به این خاطر که نمی تواند جای خالی آن فضای گرفته شده

را پر کند؛ مثلا، مرد دوستانی دارد که در ارتباط با آنها جوک می گوید، تفریحات مردانه

می کند و حالش خوب می شود.

 

وقتی زنی بخواهد این فضای «منِ» مرد را حذف کند، خودش نمیتواند جایگزینی برای

آن باشد. در مورد زنان هم همین بحث صادق است. زنان هم فضاهایی دارند که

مختص به خودشان وفضای «من» خودشان است.

مثلا حرف هایی ظریف و ریز و جزئی که در فضاهای مطلقا زنانه زده می شود، مثل

اینکه: «امشب دامن آبی مو بپوشم بهتره یا قرمزه رو؟» مردها به این حرف ها می

گویند، حرف های خاله زنکی اما واقعیتش این است که اینها از آن دسته حرف هایی

است که در فضای مردانه نمی گنجد. مرد نباید این فضا را از همسرش بگیرد، چون

خودش نمی تواند جایگزینی برای آن باشد؛ زن ها در همین مدل حرف هایشان هم

کلی انرژی عاطفی رد و بدل می کنند که مردها هیچ وقت نمی توانند چنین کاری بکنند.

مردها هر کجا نهاد اجتماعی ساخته اند که آنجا بین خودشان به تبادل احساسی

بپردازند، عملا به نتیجه نرسیده اند اما زن ها اغلب موفق بوده اند. آنها خیلی بی

دردسر هر کجا که به هم می رسند و جمع می شوند، چه مهمانی باشد، چه

آرایشگاه یا باشگاه، از پس این کار خوب برمی آیند. اصل نکته اینکه عقل سلیم می

گوید اصلا سمت آن فضایی که متعلق به جنس تو نیست، نرو. مگر اینکه نسبت به آن

فضا احساس خطر کنی و بخواهی کار ویژه ای انجام بدهی.

تئوری دوری و دوستی

تجربه نشان داده که هیچ کسی نه تنها نباید فضای شخصی طرف مقابلش را بگیرد،

بلکه حتی نباید به خودش اجازه بدهد که به هر دلیل و استدلالی درون آن هم سرک

بکشد. همزمان، هیچ کدامشان هم نباید از دیگری بخواهد که اجازه بدهد وارد فضای

شخصی او بشود؛ مساله ای که به اعتماد به نفس و شناخت هر کسی از خودش

برمی گردد. مثلا تصور کنید مردی بیاید در جمع زنانه و همراه همسرش باشد، چه

احساسی به این مرد باید دست بدهد؟ منظور این است که هر دو طرف عمدا و

آگاهانه وارد فضای «من» همدیگر نشوند وگرنه در زندگی وقت هایی هست که

ناخودآگاه یا به ناچار با این فضای «من» دچار اصطکاک می شوند.

در این زمینه، یک نکته ظریف در فرهنگ ما وجود دارد. قدیم ها وقتی مردی زیاد در

خانه می ماند، خود زن او را بیرون از خانه می فرستاد تا فضاهایشان زیادی با هم

قاطی نشود. یک جور تلاش هوشمندانه برای چیزی که می شود به دوری ودوستی تعبیرش کرد.

به حد تحمل نزدیک شو

نباید به سمت فتح تمام فضاهای شخصی یک شریک پیشروی کرد. آدم باید بسنده

کند به مقداری که می تواند تحمل کند. حواستان باشد، به میزانی که فتح می کنید، ا

جازه فتح شدن هم بدهید. اگر زنی قرار باشد شوهرش را نود درصد بفهمد، آن مرد

دیگر شوهرش نیست، کسی است مثل پدرش یا برادرش. برعکس هم همینطور، اگر

مردی قرار باشد همه دنیای زنش را بفهمد، رابطه آنها دیگر زن و شوهری نخواهد بود،

کسی است مثل مادر و خواهر او.

در زندگی مشترک باید مقداری رازآلودی هم وجود داشته باشد که باعث شود آدم

همچنان برای تجربه این زندگی عطش داشته باشد. اصرار به فهمیدن تمام عرصه

های یک نفر، باعث می شود آن رابطه از یک رابطه سالم زناشویی به یک رابطه

مغشوش برسد. ضمن اینکه مجاورت و موأنست زیادی نوعی ندیدن همدیگر هم به

دنبال می آورد. این اتفاقی است که ناگزیر پیش می آید. مقداری دوری برای راحت تر

و بهتر دیدن همدیگر لازم است، چیزی که بسیار نزدیک باشد، راحت قابل رویت نیست.

اگر هم دیده شود، همه جوانبش دیده نمی شود.

 

با همسرهایی که گیر می دهند چه کار باید کرد؟

کار از جای دیگری خراب است

دادگاه های خانواده پر از پرونده هایی است که در آن، زن و شوهر بیشتر از اینکه مشکلی واقعی داشته باشند، درگیر سوء تفاهم های بسیاری شده اند. مشکلی که گاهی بی دلیل و فقط ناشی از تجسس های گاهی ناخواسته در زندگی شخصی همدیگر است.

GetBC(73);

پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1:52 ::  نويسنده : احسان

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 1168
بازدید کل : 234269
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک